پرید

بعد از قرنی یه استخدامی به ما خورد

هی امروز فردا کردم تا امروز که آخرین روزش بوده و سایت رو بستن

لطفا نفری یک دونه  فحش به من بدین ولی فقط یک دونه.ممنونم

+ :((((((((((((...

پرحرف

و اینکه پر حرف ها رو هم دوست ندارم

چخبره؟ درک از گوشهای الاف من، یه کم استراحت بده به اون ماهیچه بدبخت

بهنام بانی

تا به این لحظه به نظرم قشنگ ترین آهنگ همین تیتراژ برنامه ماه عسل هست

که آقای بهنام بانی میفرمایند:

چه نباشی چه باشی من عاشقتم

"از من رد شی من عاشقتم" (صدای گریه حضار)

"با من بد شی من عاشقتم" 

 ( یکی از حضار بخاطر عشقش خود زنی میکنه اینجا احتمالا )

در جایی دیگر میفرمایند:

بری جونمو میبری پشت سرت

قابلیت اینو داره که ضجه بزنی باهاش :|

#بهنام_بانی_تشکر_تشکر :)

اشک

تصمیم جدی بگیری که بخوابی پس پتو رو میکشی رو سرت که نور نیاد بلکه خواب ببره

باز یه لحظه این فکر نبودنش از ذهن میگذره

بی اختیار میریزه میریزه میریزه

اذان مغرب

آخرش سر اینکه صدای تی وی موقع اذان مغرب باید چند باشه  خونِ یکیمون ریخته میشه

پدر میبره رو 98 ( کلا 100 تاست :| )

داداش میبره رو 8

من 28

مامانبزرگ میگه بذارین رو بی نهایت

خلاصه روزه خیلی داره اثر میذاره

خدایا شکرت

احمق

قطعا اگر یه روز کشور مال من شد (کاشکی دنیا کاشکی دنیا واسه یک شب مال من :| )

یه گشتی راه میندازم آدمای احمق و بیشعور رو دستگیر کنه بعد همه رو مینداختم تو آب خفه شن

یا اینکه در بهترین حالت میگفتم برین خبر مرگتون واسه خودتون یه گوشه از دنیا زندگی کنین فقط برین دور از کشور من خیییییلی دوووور

+ریلکسیشن نفس عمیییق هوووووووف

عصبانیت

همون قدر که وقتی یک نفر را دوست داریم باید بهش بگیم 

برعکسش هم باید وجود داره پس.

درمواقع لزوم باید بهش بگیم چقدر ازش بدمون میاد

+ جیک نیوتن

+البته مسلما به هرکسی نمیشه گفت 

آخ خداشکرت

خب خداروشکر باید اعلام کنم که به لطف دعاهای همه عزیزان "فعلا" اوضاع خوب شده خیلی خوب

به خاطر همین "فعلا" هم خدایا شکرت 

من تا اینجاشم نذرهامو ادا میکنم ایشالاااااااااا

+ممنونم از هرکسی که از ته قلبش  برای من دعا کرد ممنونم از هرکی که زبانی و بی حال و بی توجه گفت حل میشه ایشالا ممنونم از همه کاینات!

و اول و آخر خداست

نا ندارم

"یه روایتی هست با همچین مضمونی که: 

میگن که دعا با زبونی که گناه نکرده قبول میشه

پرسیدن چجوری میشه؟ ما که همه گناه داریم کم و بیش.

گفتن که برای همدیگه دعا کنید! "

اگر کسی اتفاقی از اینجا رد میشه 

اگر کسی به هردلیلی اینجا رو میخونه

عاجزانه ملتمسانه به دست و پاش میفتم که برای من دعا کنه

خدا خودش میگه که من بهتون نزدیکم و اجابت میکنم دعاهاتونو و میگه که هیچکس از من راستگو تر نیس و من هیچ کار بی حکمتی انجام نمیدم

من همه اینها را میدونم 

ولی توانایی این را ندارم که با این موضوع الان روبرو بشم

برام دعا کنید 

دعا کنید که نشه!

دعا کنید الان نشه!

من نمیتونم.به خداوندی خدا نمیتونم.

+ چهل روز روزه نذر کردم.

داعشیا

صبحِ یک روز جمعه همراه با پدر و مادر به سمت محل آزمون رفتیم.رسیدیم. خدافظی گفتیم و از هم جدا شدیم و اونا رفتن امامزاده.

از اونجایی که همه چی خیلی منظم و برنامه ریزی شده هست همیشه، اعلام کردن که اینجا جا نمیشین و بریم حوزه بغلی :|

که منظورشون از حوزه بغلی حدود دو خیابون اونورتر بود.

به محض اینکه امدم بیرون گوشیم رو روشن کردم

به محض اینکه اون چهارتا خط آنتن گوشیم پر شد گوشیم زنگ خورد :|

پدر: سلام جیک کجایی؟

من: سلام همن الان از جلسه آمدم بیرون.دارم میام همونجایی که منو پیاده کردین

پدر (باحالتی عصبانی): میگم کجایی؟ الان دقیقا به من بگو کجایی؟

من (با حالتی پوکر فیس) : اونجا جا نشدیم.ما رو بردن یه جا دیگه! دارم میام همونجا

و بدون خدافظی قطع کرد!

مادرم که رفته بود از مسئوله سراغمو گرفته بود و نشسته بود تو اتاقش تا منو تحویلش بدن:|

معمولا همچین واکنش هایی رو هروقت خیلی نگران میشن از پدر میبینم و الان هم میدونستم از فرط نگران شدن اینطوری رفتار کرد

ولی مسئله اصلی اینه چرا باید این همه نگران شده باشه اصن؟!

کجا میتونستم رفته باشم؟!

آیا فکر میکرد داعشیا وارد محل آزمون شدن و گفتن جیک کجاست و اونام دو دستی منو تقدیم کردن؟!

آیا باخودش فکر کرد که آزمون رو پیچوندم و با دوس پسر گور به گور شده ام فرار کردم؟

چی واقعا چی باعثی این نگرانی بود؟ نفهمیدم و نمیفهمم.

این همه نسبت به منه ساکت مظلوم بی اعتماد شدن؟ چرا آخه؟! :|||||

+ خدایا کِی منو میکُشی؟