ماوا

۸ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

"یه روایتی هست با همچین مضمونی که: 

میگن که دعا با زبونی که گناه نکرده قبول میشه

پرسیدن چجوری میشه؟ ما که همه گناه داریم کم و بیش.

گفتن که برای همدیگه دعا کنید! "


اگر کسی اتفاقی از اینجا رد میشه 

اگر کسی به هردلیلی اینجا رو میخونه

عاجزانه ملتمسانه به دست و پاش میفتم که برای من دعا کنه


خدا خودش میگه که من بهتون نزدیکم و اجابت میکنم دعاهاتونو و میگه که هیچکس از من راستگو تر نیس و من هیچ کار بی حکمتی انجام نمیدم


من همه اینها را میدونم 

ولی توانایی این را ندارم که با این موضوع الان روبرو بشم


برام دعا کنید 

دعا کنید که نشه!

دعا کنید الان نشه!

من نمیتونم.به خداوندی خدا نمیتونم.


+ چهل روز روزه نذر کردم.



۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۹:۱۳
جیک جیکی
صبحِ یک روز جمعه همراه با پدر و مادر به سمت محل آزمون رفتیم.رسیدیم. خدافظی گفتیم و از هم جدا شدیم و اونا رفتن امامزاده.

از اونجایی که همه چی خیلی منظم و برنامه ریزی شده هست همیشه، اعلام کردن که اینجا جا نمیشین و بریم حوزه بغلی :|

که منظورشون از حوزه بغلی حدود دو خیابون اونورتر بود.

به محض اینکه امدم بیرون گوشیم رو روشن کردم
به محض اینکه اون چهارتا خط آنتن گوشیم پر شد گوشیم زنگ خورد :|


پدر: سلام جیک کجایی؟
من: سلام همن الان از جلسه آمدم بیرون.دارم میام همونجایی که منو پیاده کردین
پدر (باحالتی عصبانی): میگم کجایی؟ الان دقیقا به من بگو کجایی؟
من (با حالتی پوکر فیس) : اونجا جا نشدیم.ما رو بردن یه جا دیگه! دارم میام همونجا

و بدون خدافظی قطع کرد!

مادرم که رفته بود از مسئوله سراغمو گرفته بود و نشسته بود تو اتاقش تا منو تحویلش بدن:|

معمولا همچین واکنش هایی رو هروقت خیلی نگران میشن از پدر میبینم و الان هم میدونستم از فرط نگران شدن اینطوری رفتار کرد

ولی مسئله اصلی اینه چرا باید این همه نگران شده باشه اصن؟!

کجا میتونستم رفته باشم؟!

آیا فکر میکرد داعشیا وارد محل آزمون شدن و گفتن جیک کجاست و اونام دو دستی منو تقدیم کردن؟!

آیا باخودش فکر کرد که آزمون رو پیچوندم و با دوس پسر گور به گور شده ام فرار کردم؟



چی واقعا چی باعثی این نگرانی بود؟ نفهمیدم و نمیفهمم.

این همه نسبت به منه ساکت مظلوم بی اعتماد شدن؟ چرا آخه؟! :|||||


+ خدایا کِی منو میکُشی؟




۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۰۰:۰۰
جیک جیکی


ای آسمان ای زمین ای ابرها ای خدای بزرگ! چرا من انقدر خوابم میاد؟ چرا؟

دیروز دیگه از بس خوابم میومد به تقلید از یک دانشمند بزرگی یک تشت حاوی آب و اندکی یخ زیر میز قرار دادم و پاهای مبارک را در آن فرو بردم

راه حل خوبی بود:D


باشد که به کار آید

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۲۰ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۱:۳۱
جیک جیکی


پس از بیست و اندی سال، هنوز هم هر کی تولدم رو تبریک میگه نفس عمیق میکشم و بغضم رو قورت میدم 

اصن حتی اگه 365 روز از سال رو بهم خوش گذشته بوده باشه ( فعلُ :| )  باز شب تولدم ضجه میزنم تا صبح!

امید آن است که این احساسات بیخود و اذیت کننده از سرم بیفته :/ 



۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۱۱
جیک جیکی

موخوره گرفتم در حد چی!
قبلا خیلی نگرانشون بودم (الانم هستم ولی کمتر) ولی کم کم عادت کردم بهشون
و هی میگرفتم میکشیدم از وسط نصف میشد تار موم! :|

یا اینکه میکَند!

در راستای نگرانیم رفتم کوتاااه کردم
الان میبینم همین کوتاه ها هم موخوره دارن

همین کوتاه ها رو هم میگیرم از وسط نصف میکنم!!

به درجه ای از مهارت رسیدم که موی دو سانتی رو هم نصف میکنم


+ فک کنم میخوره رفته تو وجودم :|



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱ ۰۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۰:۰۵
جیک جیکی


چی میشه که یکی سکته میکنه؟!


بنظرم من امشب باید از فرط عصبانیت سکته میکردم 


ولی خب نشد، باشه برا یه وقت دیگه :|


#خداروشکر

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۱۱
جیک جیکی


متاسفانه انقدری که سر هر مساله ای به خودم فحش میدم به هیچکس ندادم تا حالا


+ میگن اونایی که زود زود عصبانی میشن زودی هم آروم میشن 

منم میگم اونایی که زیاد فحش میدن به خودشون زیاد هم عاشق خودشونن.والا :|


#درگیری :|

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۴ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۰۹
جیک جیکی



آیا کسی هست که از جلو آینه قدی رد بشه و نرقصه؟


حالا اگه تو هر دوتا اتاقت آینه قدی نصب کردی دیگه نورُ علی نور


و اگه مسیر آشپزخونه تا اتاق هم آینه نصف قدی! داشته باشه که دیگه نور فوق نور


امروز شنیدم که مادربزرگم با حالتی افسوس وار یه جمله با کلماتی زشت و  بی ادبی در مورد من،زیرلب میگفت که منظورش این بود

" دخترمون یه جا بند نمیشه"


یه لحظه خودمم ناراحتش شدم که ناراحتمه :D:D:D



+ رقص خیلی خوبه نقطه



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۳ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۰۲
جیک جیکی